سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پشت خطــے

سلام ؛من هنوز زنده ام

.اگه این امتحانهای پایان ترم نبود نمیدونم کی قرار بود به زندگی عادی برگردیم ،از دعای دوستان صبر را پیشه کرده ایم و نفس میکشیم..


دوستان و اشنایانی که با تاج و گل و پیام در غم ما شریک بودند یا در مراسم قدم رنجه فرمودند رو شب هفت از خجالتشون در اومدیم ..میمونه تشکر از شما:
وبلاگ نویسان عزیز و دوستان خوبم؛ صبـــا،نافـــذ،محـــمد،یـــامین ،غلامعلی مجــاهد، محیــا، شــادی ، الهــام، زارعی ، نیــکا ...
یه تشکر ویژه میکنم...و
براخودشون و خونوادشون ارزوی سلامتی و شادی دارم ..

 

واما از تشکر که بگذریم بریم سر اصل مطلب؛


چند ماه پیش بود با استاد تاریخ بحثی داشتیم سر موضوع شهادت حضرت زهرا
ایشون معتقد بود حضرت به شهادت نرسیده اند و شروع کرد با دلایل ابلهانه خودش به دفاع از خلفای ظالم پرداختن..
(اگه مستحضر باشید این یک برنامه حساب شده اس  اینکه لعن به دشمنان ائمه رو از دعاها و اذهان ما حذف کنند)
برای مدتی موفق شدند حدیث شریف کسا رو از مفاتیح حذف کنن و اکنون هم زمزمه ی بی سند بودن زیارت عاشوراست!!

مدتی بود دلم میخواست فرصتی پیش می اومد تااین داستان واقعی رو بنویسم

فکر نمیکنم دیر شده باشه؛


میگویند ماجرای شهادت حضرت زهرا (س) به زمان حیات رسول اکرم بر میگردد  منتها داستان ما  داستان یک روز است...تمام یک روز غمگین

"عمر(لعنه الله علیه) به همراه تعدادی از انصار و اندکی از مهاجرین به خانه فاطمه آمد و گفت:قسم به آن که جانم در دست اوست یا برای بیعت خارج میشوید و یا خانه را بر سر شما میسوزانم و آتش میزنم"1


"به او گفته شد : ای پدر حفصه فاطمه در این خانه است...جواب داد:اگرچه فاطمه هم باشد...!"2

دستور ابوبکر برای بیعت گرفتن از علی تبدیل به هجومی دسته جمعی شد که تا ریخ مجبور به ثبت آن  شد

قرآن را ورق میزنیم:
سوره احزاب آیه 53:ای کسانی که ایمان اوردید داخل خانه پیامبر نشوید مگر اینکه به شما اذن داده شود

شاید ابوبکر در اواخر حیاتش به یاد همین ایه می افتد که میگوید:آرزو داشتم که خانه فاطمه را نمیگشودم3....

عمر فریاد میزد خانه را با تمام کسانی که در آن است آتش  بزنید در حالی که کسی غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین در خانه نبود...!!!!"4

تااینکه لکه ی ننگی بر دامن تاریخ افتاد؛...عمر فاطمه را در پشت در آن قدر فشار داد...تا جنینش  سقط شد5

بشنوید از پیامبر؛


ابن عباس میگوید:رسول خدا روزی نشسته بودند که حسن وارد شد هنگامی که پیامبر او را دید گریست...سپس فاطمه وارد شد پیامبر با دیدن او نیز گریست آن گاه فرمود:دخترم فاطمه نزد من آِی..سپس فرمود دخترم فاطمه سرور زنان جهان هستی،از آغاز تا فرجام
گویا او را میبینم که ذلت و خواری به خانه اش راه یافته!!حرمتش شکسته شده!!حقش غصب شده!!از ارثش منع شده،پهلویش شکسته،جنین او سقط میگردد.....و او نخستین کسی است از اهل بیتم که نزد من می آ ید6...
...
ای کاش  فقط یک داستان بود.

1.شرح ابن ابی الحدید.ص 48
2.اعلام النسا ،ج 4 ،ص 114
3. تاریخ طبری،ج 3،ص 430
4.الملل و النحل ج 1، ص 57
5.الامامه و الخلافه مقاتل ابن عطیه ،ص 160
6.فرائد المسطین،ج 2 ص 34-36


 دقت کنید که روایات از منابع اهل سنت انتخاب شده اند!!

 

                                                                                                                 یا محمد



نوشته شده در شنبه 86/3/19ساعت 10:16 صبح توسط پشت خطــے| نظرات ( ) |