رمضان آمدو ما از پس اين پرده شديم
من ندانم كه چه بوديم كه پنهان نشد يم
كوله با ري ز گنا را به ثوابي ند هند
خفته را بين كه كه چنين بودي وآگاه نشديم
سا لها غر ق خر افات و تما مي غا فل
كه درون ما نده واز حلقه فر وزا ن نشديم
شر ك محض است كه در ذات الهي نظري
نكني فكر و نگا هي و تو سلمان نشوي
اگرت حا جت ديدار خد ايت با شد
به فكن دور كن آغاز تفكر كه تبا هي نشوي