سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پشت خطــے

بماند که من هم مثل همه مردم ایران هم مقتصد(اقتصاد دان)هم تحلیلگر و هم همه کاره هستم ولی ..

به نظرم این طرح جدید آقا محمود بیشتر سرشماری مسلموناس تا اوضاع اقتصادی..

.

.

دیگه توضیحی ندارم.

 

پ ن : دوستان و وبلاگ نویسانِ دوست منو میبخشن که کمتر فرصت خوندن پستهای جدید و زیباشون رو پیدا میکنم.ضمن اینکه اونهایی که از طریق وب خوان (امکان جدید پارسی بلاگ )میخونم هم امکان نظر دادن ندارن!! با این اوصاف از حضور تک تک تون باید تشکر کنم ؛متشکرم..


نوشته شده در سه شنبه 87/5/22ساعت 10:37 عصر توسط پشت خطــے| نظرات ( ) |

به نظرتون این نوشته ها با هم چه فرقی میکنن؟

inja irane
iiinja IRANE
Inja Irane
injaaa iraneee

اینا هر کدوم یه دست خطه!هرکدوم از قلم یک نفر..جالب نیست؟
کی میگه اینجا دست خط نمیشناسه؟؟من خودم کشف کردم که هر کسی یه جور تایپ میکنه حتی اگه فونت همه تاهما باشه!!
جالب تر اینکه از همین دست خط هم میشه روان آدمارو شناخت!!میگی نه نگاه کن:
اولی براش مهم نیست ایران کجاس.فقط داره یه گوشه ش زندگی میکنه،شرط میبندم تو هیچ راه پیمایی هم شرکت نمیکنه!!

دومی ایران رو به همه ی دنیا ترجیح میده .راه پیمایی که هیچ انتخابات رو هم با سر میره!!در ضمن احتمالا کلید آی کیبوردش گیر داره!!

این سومی خیلی مقیده. قوانین براش مهمن.باید آدم محافظه کاری هم باشه و البته با برنامه..

و اما آخریه یا خیلی عصبیه یا جو گیر شده ازون آدمایی که باید یکی دو جلسه دیگه بیاد پیشم تا کامل روانشناختی بشه!!

شما چجوری تایپ میکنین؟؟


نوشته شده در چهارشنبه 87/5/16ساعت 12:49 صبح توسط پشت خطــے| نظرات ( ) |

وارد اتاقش که شدیم با دیدن اونهمه عروسک و شمع و قلب و آینه دستگیرم شد که با چه تیپ آدمی طرفیم.ازین « مرسی عزیزم فدات شم » هایی که برای همین «عزیزم، عزیزم» کردنش دقیقه ای 666 تومن پول میگرفت.* با اینحال با خوشرویی(!) جواب سلامش رو دادم و نشستم.یعنی رفته بودیم ...(شما فکر کن درد دل)..
نمیدونم درست یا غلط یکهو دیدم حرف نظام و انقلاب و شهدا اومد وسط.اینجا بود که اون خانم دکتری که اینقدر براش عزیز ! بودیم (شوخی یا جدی -که به قول خودش هر شوخی نصفش جدیه-)گفت:طرفدار نظامین؟ما هم انگار تو زیر زمینهای ساواک داریم اقرار میکنیم گفتیم :اوهوم.اونهم گفت: پس دیگه نمیخوام ببینمتون .هرچی سرتون میاد حقتونه!!
مهم نیست ما برای چه کاری و کجا رفته بودیم .میخواستم بگم چه دکترای خوشگل و با نمکی شدن برنامه ریز زندگی ملت.بماند که دو سه جلسه دیگه با هاش کار دارم.حتما از خاطراتمون براتون مینویسم.

 

*حالا شما حساب کن برای 105 دقیقه سر رو کله زدن باهاش چقدر پیاده شدیم.

 


نوشته شده در یکشنبه 87/5/13ساعت 6:13 عصر توسط پشت خطــے| نظرات ( ) |

یادم رفته بود بهتون بگم دعا کنید ! دیروز مادرم عمل داشت ولی شکر خدا با موفقیت انجام شد . ازاینکه خداوند دعایتان را نخوانده مستجاب کرده شکر کنید.

 


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/3ساعت 5:4 عصر توسط پشت خطــے| نظرات ( ) |

این خاموشیها اونقدر ها که بد به نظر میاد بد نیستن ،حداقل برای دو ساعت هم که شده انسان از زرق و برق های دنیا فاصله میگیره و به فکر فرو میره .فکر در سکوت و تاریکی.حتی میتونی اشک بریزی بدون اینکه کسی چشمای خیستو ببینه، یا به خودت و اعمالت فکر کنی.یه کم به ذهنت استراحت بدی و به اون موجود کوچولویی که تو بغلت خوابیده و دستتو محکم چسبیده و داره زور میزنه یه نقطه ی روشن پیدا کنه ،فکر کنی.
دخترکم در روشنایی و خاموشی،در شلوغی و در خلوت ،در شادی و غم،در خواب و بیداری به تو فکر میکنم.


نوشته شده در دوشنبه 87/4/31ساعت 1:50 صبح توسط پشت خطــے| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >