سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پشت خطــے

تعجب نکنید اگر عبارات نا آشنایی می خوانید! این پست توسط یک خواهرزاده ی اشغالگر گوگولی مگولی (ارسال به زبان ذوق زدگی!!) می شود!

وااااااااااااااایییییی خداااااا!! داشتم میترکیدم از بی بلاگی!! خاله دستت درد نکنه! الهی بلاگت همیشه اول باشه! الهی بلاگر برتر سال شناخته شی! (هستی!) انقذه ذوق زده ام که وقت اسمایلیدن (use smile) ندارم! انقده این چند وقت اتفاقات جور واجور واسم افتاده و خبر های داغ (که الان دیگه یخ کردن!!) داشتم که نگو...

اما یه چیزی رو بعد مدت ها دو باره تجربه کردم و خیلی برام لذت بخش بود! از صبح تا اله شوم یه لنگه پا و لی لی زدن و نیشستن و وایسادن تو تئاتر شهر! اونم به یک سری انسان پایه!! چهارشنبه و پتجشنبه ی پیش از بهترین روزهای زندگیم بود... مخصوصا پنجشنبه شب که بلیط عشقه یه ربع مونده به شروع اجرای آخرش گیرم اوووومد!! بعد تموم شدنش به قدری لذت بردم که تا همین الان به عبارتی در کف سیر می کنم! مخصوصا سر شعر پایتنی کار... اشک اون دختر کوچولوی هفت سال و نیمه (برای از بین بردن هر گونه شبهه سن رو قید کردم!!) حال غریب و دوست داشتنی ای بهم داد... بگذریم...

زیاد از اتفاقات نمی گم... فقط میخوام بگم که چقدر سخته بی بلاگی بودن واسه یه بچه بلاگی... از یه سالگی بلاگ فارسی دائم تو خونه های مستاجری مختلفی که داشتم پستیدم... (post) حالا تا چند روز دیگه تو خونه ای که سندش به ناممه جولون میدم!

خوب دیگه به عمل غاصبانه ام پایان میدم... به امید روزگار خوش دیجیتال در کوچه ی خودم... خونه ی خودم...

کوچه هفدهم (بلاگ خواهرزاده ی غاصب!) Coming Soon - http://17alley.com

پ.ن: بهتون ثابت شد خواب خاله ی من خوااااااااااابه!!؟!؟


نوشته شده در چهارشنبه 86/6/7ساعت 3:23 صبح توسط پشت خطــے| نظرات ( ) |